ویداویدا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 2 روز سن داره

تولدتمام زندگیم

روزپدر

بابایی روزت مبارک  تمام عشق تمام زمان تمام زمین تمام شعرمن واشکهای مختصرم تمام انچه که باید تمام انچه که نیست برای خوبترین واژه جهانم پدرم نام زیبای پدر باسیم وزربایدنوشت خوب وعالی باعیاری معتبربایدنوشت برکت نان ونمک ازهمت والای اوست این چنین گویم که نامش تاج سرباید نوشت روزت مبارک بهترین بابای دنیا ...
3 ارديبهشت 1395

روز ازمایشگاه

مامان عزیزم روز علوم ازمایشگاهی مبارک کاش الایزا میتونست تعدادکمپلکسهای بین قلب من وتو رابشمارد که بدونی چقدر دوست دارم به اندازه همه دنیا دوست دارم ویدا وبابایی   ...
3 ارديبهشت 1395

سفربه قاین

امروز 95/1/23 است به علت مرگ ناگهانی وناباورانه دایی بزرگه راهی قاین شدیم ساعت 9 شب رسیدیم رفتیم خونه عمه صغری تا جمعه یعنی 95/1/27 قاین بودیم برگشتن با بی بی سعادت اومدیم که تا اخر ماه صبحها با شما دختر گلم باشه دست بی بی سعادت درد نکنه شب 95/1/30با بی بی سعادت رفتیم پیتزا هما بهت خیلی خوس گذشت امیدوارم همیشه شاد وسرحال وسالم باشی عشقم   ...
3 ارديبهشت 1395

تب کردن ویداجون

امروز 95/1/15 است صبح که من سرکار بودم وبا بابا بودی از خواب که  بیدارشدی گفتی دلم درد میکنه تبم داشتی ظهر اومدم همچنان بیقرار بودی بابارفت سرکار یک ساعت خوابیدی یکدفعه بیدار شدی با تب شدید ودل درد خیلی بیقرار بودی ترسیدم به بابا زنگ زدم ازسرکار اومد بردیمت دکتر شب خیلی تب داشتی استامینوفن هر 4ساعت میدادم وپاشویتم کردم تا روزبعد عصر همچنان تب داشتی الهی من بمیرم ای خدای مهربون هیچ وقت دخملمو مریض نکن دیگه امین  
3 ارديبهشت 1395

تولد 3سال و3ماهگی نوگلم (39ماهگی )

دخترم نازنینم همه وجودم بدون که روز به روز عاشقترت میشم دوست دارم بهترینم 39ماهگیت در تاریخ 16/1/95 اولین ماه سال 95 مبارک امیدوارم یال سرشار از خوبی وسلامتی پیش رو داشته باشی امین      ...
2 ارديبهشت 1395

عید 95

یا مقلب القلوب والا بصار یا مدبر الیل والنهار یا محول الحول والاحوال حول حالنا الا احسن الحال سال نو میشود زمین نفسی دوباره میکشد برگها به رنگ در می ایند وگلها لبخند میزنند وپرنده های خسته بر میگردندودر این رویش سبز دوباره روزهایت رنگارنگ در شکفتن جشن نوروز برایت درهمه سال سرسبزی جاودان وشاوی وسلامتی ارزومندم عیدت مبارک دخمل نازنینم لحظه شیرین سال تحویل خونمون بودیم شما خواب بودی ساعت 8.00.12 بود ساعتای 11 رفتیم خونه بابابزرگ بعد واسه ناها رفتیم خونه مامان اصدقی همه بودند عصر رفتیم خونه عموابراهیم شب با مامان بزرگ عمو مجید وعمه مژگان رفتیم خونه بابابزرگ روز دوم ناهار همه خونه عمو مجید بودیم شب رفتیم خانوما جدا اقایو...
14 فروردين 1395

یک شب خوب درطرقبه

دختر نازنینم ویدایم امروز ۹۴/۱۲/۱۱است شب با باباوحید رفتیم رستوران کاج طرقبه خیلی عالی بود وبهت خوش گذشت امیدوارم همیشه شادوسلامت باشی              ...
26 اسفند 1394