ویداویدا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

تولدتمام زندگیم

هفتمین ارایشگاه دخترم

عزیزترینم ویدایم من هیچ نمی خواهم هیچ روزی به من تعلق ندارد همه روزها ساعتها وثانیه های من توبی من نه بهشت می خواهم نه اسمان نه زمین بهشت من زمین من وزندگیم نفسهای ارام کودکی توست که در اغوشم رویای پروانه ارزوهایت رامیبینی  دخترم امروز95/8/4 است وشما خانوم گل رو واسه بار هفتم بردیم ارایشگاه تا موهاتونو کوتاه کنیم رفتیم پیش مجتبی الهی قربونت برم که اینقدر نازشدی دوست دارم      ...
7 آبان 1395

امدن فریده خانم برای بار پنجم

دنیای من دخترم درتاریخ 95/8/1 بابا وحید دوباره صبح کار شد وفریده خانم برای با پنجم اومد پیش شما الهی من فدات بشم دخترم همیشه ارزو دارم کاش همه قلبها مثل قلب کودکان صاف و بی الایش بود مثل قلب دخملی نازم دوست دارم  ...
7 آبان 1395

سفر قاین

عزیزم دلبندم امروز 19/7/95 است ساعت 7 شب به هم مناسبت تعطیلات تاسوعا وعاشورا با خاله فریبا وعمو فرامرز راهی قاین شدیم بابا وحید با مانیومد چون نتونست مرخصی بگیره ساعت 12 شب رسیدیم الحمدلله به شما خانوم گل خیلی خوش گذشت مخصوصا درکنار مامانی روز عاشورا رفتیم باراز اونجاهم کلی حال کردی عزیزم امیدوارم همیشه شاد وسلامت باشی    ...
28 مهر 1395

45 ماهگی تموم زندگیم

دخترم مونسم همدمم دوستت دارم به حدی که اگر باشی برای تمام لحظه هایت فرشی از عشق پهن می کنم تا توعاشقانه قدم بزنی ومن عاشقانه نگاهت را بدزدم ویدای من بی تو دلتنگ ترین شاعر پاییز منم بی تو چون برگ خزانم به زمین افتاده دخترم میدونی بهشت من کجاست بین بازوان تو بی تو مرگ راعین زندگی حس میکنم دنیای خیلی قشنگی دارم وقتی فکر میکنم تو تکه ای از وجودمی تو هیجان بی پایان زندگی منی 16 مهر ماه 45 ماهگیت مبارک دوستت دارم هوارتا   ...
9 مهر 1395

بالااوردن ودل درد ویدا مطب شاه فرهت

دختر گلم عمرم درتاریخ 6/7/95 صبح که از خواب بیدار شدی باباباوحید بودی بابا به من زنگ زد گفت بالا اوردی وحال نداری منم زود اومدم وشما خانوم گل بردیم مطب دکتر شاه فرهت عزیزم وزنت کرد 11.400 بودی نفسم خیلی کم بود تواین سن زیر منحنی بودی دکتر گفت خوشبختانه مشکلی نیست ویک ویروسه مایعات زیاد بخوره وغذای کم حجم تا فردا اومدیم خونه من باز نگران وزنت شدم تو منحنی نگاه کردم تواین سن وزن در صدکهای 3و 50و85و97 باید به ترتیب 12.200و15.700و18و20.200 باشه قدم 94و 102و 110 باید باشه   شمانفسی به تسبت خیلی کم بودی یادم رفت از دکتر درمورد تیرویید وخوردن ارژینین بپرسم خدایا بازم شکرت ول...
9 مهر 1395

دوباره عروسی

عزیزم نفسه تابستون امسال خوب بود عروسی زیاد باهم رفتیم خوشبختانه درتاریخ 23/6/95 رفتیم عروسی پسر عصمت اشرفی باغ رویا توجاده فردوسی ملینا بود بهت خوش گذشت خداروشکر ان شا الههمش به عروسی باشی دنیای من     ...
9 مهر 1395

سفرشمال

امروز6/6/95 است وبه خاطر تعطیلی 1 هفته ای بابا وحید با عمه مهتاب مهیار وعمومحمدرضا عازم شمال ویلای مامان بزرگ درنوشهرشدیم شب مهمانسرایی درنوشهر خوابیدیم خوشبختانه توی راه با مهتاب ومهیار سرحال بودی ناهار هم باباامان بجنورد خوردیم صبح دوباره عازم نوشهر شدیم بازم دخملی خوبی بودی توی راه با مهیارکلی بازی کردی 1ساعتی هم خوابیدی الهی من فدای این نفسم بشم یاداوری کنم روز قبل از مسافرتمئن خونه خاله طاهره کوچیک همه دعوت بودیم شایلین ورونیکا هم بودن توی شمال همه جا رفتیم سانان عمو احسان رامین وایمان همه به جمع ماپیوستند خلاصه به شما خوشبختانه خیلی خوش گذشت روز 1شنبه 14 شهریور من وشما ساعت 9/10 شب از ساری بلیط برگشت به مشهد داشتیم بابا وعمو محمدرضا ...
19 شهريور 1395