تب کردن ویداجون
امروز 95/1/15 است صبح که من سرکار بودم وبا بابا بودی از خواب که بیدارشدی گفتی دلم درد میکنه تبم داشتی ظهر اومدم همچنان بیقرار بودی بابارفت سرکار یک ساعت خوابیدی یکدفعه بیدار شدی با تب شدید ودل درد خیلی بیقرار بودی ترسیدم به بابا زنگ زدم ازسرکار اومد بردیمت دکتر شب خیلی تب داشتی استامینوفن هر 4ساعت میدادم وپاشویتم کردم تا روزبعد عصر همچنان تب داشتی الهی من بمیرم ای خدای مهربون هیچ وقت دخملمو مریض نکن دیگه امین
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی