ویداویدا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

تولدتمام زندگیم

بیست ماهگی ویداجونی

عشق زندگی مامان جونم عمرم امروز ۹۳/۶/۱۶است وشما خانوم گل وارد بیستمین ماه زندگیت شدی وای مامانی چقدرزود میگذره مثل بیست ماهگیت بیست بیستی نفسم خیلی خیلی شیرین شدی وشیرین کاریات هزاربرابرشده تقریبا همه حرفارو میگی مثل اله ارمرزی خانوم میگی امون رتگ زرد ابی قرمز بلدی هاپو پیشی مسس اک پشت توتی ارگوش مار ماهی رو میشناسی اسم وفامیلتو میگی ایداالیی به نینای خیلی علاقه داری هرروز عصرهم باید بری ددرهنوز از غذاخوردن با لذت خبرینیست عمه فرح من وجده شمارو تواین ماه دیدن گفتن با زم که چقدز کوچولویی به قول مامانی  که یواشکی داشت بهشون میگفت باید ویداجون هول هوش دوازده کیلو باشه ولی نیست درضمن مهتاب ومهیارجون شایلین بعذازمدتی روز۱۸ شهریور دیدن گفتن...
20 شهريور 1393

روزدختر

برای دخترگلم  یه اسمون عشق میارم  برای نازاون چشاش سخاوت هدیه میارم یک دل پرازامید ومهر ترانه ساز غصه هاهدیه من به دخترم همون غریب بی ریا دخترم روزت مبارک ...
7 شهريور 1393

دخملی ۱۹ماهه من

سلام عزیزم عشقم نفسم امروز پنجشنبه ۹۳/۵/۱۶است وشماخانومی شیطون ۱۹ماهه شدی الهی که من قربونت برم که اینقدرماه شدی امروز خونه خاله طاهره پیرزن پارتی بود طبق معمول همه خانومای اونجا می گفتن چقدر ظریف وکوچولوی این ویداخانوم که هیچ چی نمیخوره عزیزم تقریبا همه کلماتو میگی خاله .اله مامانی بیو عیی پاشو الهی که من فدای شیرین زبونیت بشم مامانی عاطفه جون عکسای شایلین جون ۱۹ ماهه که فقط ۶روز ازشمابزرگتره رو تو وبلاگش گذاشته چقدر بزرگترازشماست هم قدش عم وزنش از خدا می خوام که شماهم اشتها ت خوب بشه ومثل شایلین جون همه چی بخوری الهی امین   ...
17 مرداد 1393

تولدامیرعلی جون

خاله فاطی وعمومحسن عزیزم پلک جهان می پرید دلش گواهی می داد اتفاقی می افتد فرشته ای ازاسمان فرودامد تولد نازنینی ترین واهورایی ترینارمغان زندگیتان راتبریک می گویم بعترین ارزوها رابرایش دارم بازکن پنجره را که نسیم روزمیلاد اقاقی ها راجشن نی گیردوبعارروی هرشاخه کنارهربرگ شمع روشن کرده است قدم نورسیده برشمامبارک دوست دارم هوارتا امیرعلی جونم     ...
10 مرداد 1393

دخملی دربام طرقبه

نیست درجهان من ویدای من امروز سه شنبه ۹۳/۵/۷است ور وز عیدفطر عمه مژگان واسه بعدازظهر هتل بام طرقبه راجاره کرده بود همگی رفتیم اونجا ماهم ساعت ۷/۳۰بعدازاینکه شما ازخواب بیدار شدی رسیدیم اونجا اونجا همه بودند عمه کتی عموسعید الهام جون خاله طاهره وخانواده عمه وعمومجید اول اونجا بازی میکردی اماهرازگاهی شروع میکردی به بهانه گیری ونق نق کردن اسهال ودل پیچت ارومت نمی ذاشت اینقدر اذیت بودی که من وبابایی شام نخور ده ساعت اا شب مجبور شدیم برگردیم خونه توراه خیلی بیقراربودی گریه کردی ولی بعد توماشین خوابت برد رسیدیم خونه بیدارشدی باز دوباره گریه کردی بهت شربت دی سیکلومین دادم بعداز کلی گریه خوابت برد الهی من بمیرم واسه دخملم   ...
9 مرداد 1393

اسهال ویداجونم

نفسم عمرم امروز ۹۳/۵/۵  است وشکمت از صبح تاظهر که مامانی سرکاربوده ۶بارکارکرده بود تاشبم سه چهار بار دیگه کار کرد روزبعد با دل پیچه همراه بود وهروقت می خواستی جیش کنی کلی گریه میکردی که خیس عرق میشدی الهی من بمیرم بهت کیدی لاکت شربت دای کولیک می دادم بهتر میشدی ولی امروز که ۹۳/۵/۹است هنوز اسهالت بند نیومده دیشب بهت شربت دی سیلومین هم دادم غذانمی خوردی حالا که کاملا بی اشتها شدی از دست شما دخملی گل امیدوارم هرچه زودتر زودزود خوب بشی امروز93/5/12است وشماهنوز خوب نشدی امیدوارم هرچی زودتر خوب بشی امروز به دکتربهمنی گفتم گفت اگه تا دوروز دیگه خوب نشد ببرمت پیش دکتر کیانی فردوباره نمیدونم از دندون دراوردنته ولی از خدا می خوام هرچی زودتر خوب...
9 مرداد 1393

کفش بوقی ویداجون

نفسم عمرم مامانی واست کفش بوقی خرید ولی تو پات که میکنی ازصداش میترسی ومیگی درش بیارما مانی   قربونت برم عمرم دخملی  ...
30 تير 1393

ویداجون درپیتزاشبدیز

عزیزم نفسم سلام امروز 93/4/29است وشب همه باهم عمه مهیارمهتاب عمومحمدرضا خاله عطیه مارال پویامهسا علی اقا ملینا بامامانش رفتیم پیتزاشبدیز شمآونجا خیلی خانوم بودی ودرکناربقیه یه کم پیتزا باسیب زمینی خوردی مرسی مامان جون وقتی اومدیم بیرون دیگه نمی اومدی سوارماشین اینقدرشیرین کاری کردی که عمت گفت واسش صدقه بده الهی قربونت برم مامان جون ...
30 تير 1393