ویداویدا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره

تولدتمام زندگیم

عروسی رفتن نفسم

تموم وجودم هستی ام ویدایم دنیایم نمیدونی چقدر دوست ذارم مامان جون امروز ۹۴/۶/۱۱است ومن وتو با عمو فرامرز وخاله فریبا رفتیم عروسی یکی از دوستای عمو تالار ارشاد ابتدای جاده طرقبه خوشبختانه خیلی عروس دوست داری وخیل.ی بهت خوش گذشت وکلی بازی کردی الهی که من دورت بگردم   ...
13 شهريور 1394

دومین سفر ویدا جون به قاین

دخترم نازنینم امروز 94/6/1 است وما ساعت 17:30به اتفاق مامانی وبابابزرگ برای تعطیلات با با وحید راهی قاین شدیم البته نا گفته نماند که مامانی وبابابزرگ به زور امدند وهمین موضوع باعث شده بود که اژصبح اعصابم به هم بریزه وسرت داد زدم وکارزشتی انجام دادم ببخش مامان جون منو   خلاصه ساعت 10 رسیدیم قاین تو راه دخملی خوبی  بودی خوشبختانه یک ساعتم خوابیدی تا جمعه 6شهریور قاین بودیم پارک ابوذر بردیمت پارک زعفرون باراز خیلی بهت خوش گذشت خدایا شکرت   ...
13 شهريور 1394

دخترم پاره تنم

 من یه مامانم خیلی وقته که دیگه لباسهای قبلم اندازم نیست اما از اینکه میبینم فرزندم روز به روز با بزرگ شدنش لباساش دیگه اندازش نیست حس خیلی خوبی دارم چاق شدم واندامم دیگه مثل قبل نیستاما وقتی فرزندمو میبینم وقد وبالاشو میبینم ذوق میکنم خیلی وقته که دیگه وقت نمیکنم ارایش کنم اما وقتی فرزندم اراسته است وزیبا همه چی یادم میره خیلی وقته که واسه خودم وقت زیادی ندارم اما از اینکه تموم وقتم صرف رسیدگی. به فرزندم میشه یه جور خاصی خوشحالم خیلی وقته که نتونبیستم غذامو تا گرمه ولذت داره تا اخرش بخورماما وقتی فرزندم شیرشو با میل میخورهوتموم میشه انگار خوشمزه تریبن غذای دنبارو خوردم     ...
13 شهريور 1394

تب کردن دخترم

عزیزتر از جانم امروز۹۴/۵/۱۰ است وعصر شما خوابیدی وقتی بیدار شدی لپات یه گوله اتیش بود از تب بالا سریع واست یک شیاف گذاشتم وبعد پاشویت کردم بابات عصر کار بود خیلی ترسیدم از شدت بی حالی خیلی بیقرا ر بودی صبر کردم بابا ت اومد بردیمت درمانگاه چمران دکتر گفت سرماخوردگیه بهت شربت استامینوفن سیتریزین داد  وچون گفت گلوت التهاب داره شربت ازیترومایسین داد   به غیر از ازیترو بقیه داروهاتو شروع کر دم هر ۴ساعت واست شیافم می ذاشتم زنگ زدم مامانی هم شب بیاد ساعت ۳:۳۰شب از شدت تب بالا لرزگرفته بودی از شدت ترسیدن من و مامانی رفتیم دنبال عمت بردیم...
13 شهريور 1394

سی ویک ماهگی دخترم

ارزویت را براورده میکند ان خدایی که اسمان  را برای خنداندن گلی میگریاند خداوندا بر من این نعمت را ارزانی داشتی به خاطر وجود دخترم   خنده هایت بهترین هدیه خداوند است خداوندا به خاطر وجودش شاکرم  دختر نازنینم ویدایم دنیایم  خدا تنهاروزنه امیدی ست که هیچ گاه بسته نمیشود تنها کسی است که با دهان بسته هم میشود صدایش کرد تنها کسی است که محرمت میشود وقتی همه تنهایت گذاشتند تنها سلطانی است که دلش با بخشیدن ارام میگیرد نه با تنبیه کردن همیشه وهر لحظه خدارابرایت ارزو میکند دوستت دارم ویدایم سی ویک ماهگیت مبارک     ...
9 مرداد 1394

سی ماهگی ویداجون

نفسم عزیزتر ازجانم 94/04/16شما شدی ماشا اله 2.5 ساله یه خانوم بسیار خوش صحبت ودوست دتشتنی ولی درعوض بدغذا وبد خواب در استانه سی ماهگیت ما اومدیم خونه جدیدمون در سیدرضی 32 روز 19 تیر به طور رسمی ساکن شدیم ماه مبارک رمضان بود بعد از شبهای قدر اومدیم خونمون یک 10 روزی از قبلش خونه مامان بزرگت بودیم اونجا واسه خوابت خیلی اذیت میکردی امیدوارم در خونه جدیدمون خوب بخوری وخوب بخوابی وبرامون بابرکت باشه ان شا اله وباتوکل برخدا   ...
22 تير 1394

مطب دکتررجبپور

عزیز دلم دخترگلم دلبندم سلام امروز 94/04/03 است وساعت 7 عصر شمارو بردیم پیش دکتررجب پور به جای اینکه وزن اضافه کنی 0.5 کیلم کم شدخ بودی قدتم که تعریفی نداشت  83.5 شایلین ولی 92 ووزنش 13.5 کیلو بوده دکتر گفت دخملی گل شما سالمه الحمدلله باید به سن رشدش برسه دیگه من نمیدونم به شما چی بگم که اینقدر بد خوراک وبدخوابی شبها هم که خیلی بد می خوابی خانومم ولی بازم خدارو شکر میکنم وباتوکل براو صبر می کنم  ان شا اله تو دختر باهوش خودمی        ...
22 تير 1394

2.5 سالگی ویداجون

ویدایم ای همه هستی من  درصدایت ارامش درنگاهت زندکی درکلامت طراوت ودر وجودت خودم راپیداکردم خدایا بابت این بذل توجه بابت وجود عشق کوچولومون بابت خوابیدنش بابت خوابیدنش بابت خندیدنش بابت خوردنش بابت راه رفتنش بابت حرف زدنش بابت اخم کردنش بابت ناز کردنش خدایا بابت وجود نازنینش شاکرم سجده شکر میسایم به درگاهت واسه بودنش عزیز من خیلی خیلی دوست دارم ...
26 خرداد 1394

سد چالیدره

عزیزم نفسم امروز۹۴/۳/۱۴ است ما با غزاله اقا بهروز رامین خاله طاهره خاله صدیقه امید وفروزان جون ساعت ۶رفتیم سد چالیدره تا ساعت ۸بودیم بعد رفتیم ویلاژ توریست شام هم ویلاژ توریست خوردیم شما با فروزان جون خیلی دوست شده بودی کلی بهت خوش گذشت نفسم امیدوارم همیشه خندان باشی گلم        ...
14 خرداد 1394