ویداویدا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره

تولدتمام زندگیم

دخترم پاره تنم

1394/6/13 1:12
نویسنده : مامانی
182 بازدید
اشتراک گذاری

 من یه مامانم

خیلی وقته که دیگه لباسهای قبلم اندازم نیست اما از اینکه میبینم فرزندم روز به روز با بزرگ شدنش لباساش دیگه اندازش نیست حس خیلی خوبی دارم

چاق شدم واندامم دیگه مثل قبل نیستاما وقتی فرزندمو میبینم وقد وبالاشو میبینم ذوق میکنم

خیلی وقته که دیگه وقت نمیکنم ارایش کنم اما وقتی فرزندم اراسته است وزیبا همه چی یادم میره

خیلی وقته که واسه خودم وقت زیادی ندارم اما از اینکه تموم وقتم صرف رسیدگی. به فرزندم میشه یه جور خاصی خوشحالم

خیلی وقته که نتونبیستم غذامو تا گرمه ولذت داره تا اخرش بخورماما وقتی فرزندم شیرشو با میل میخورهوتموم میشه انگار خوشمزه تریبن غذای دنبارو خوردم

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

خیلی وقته نتونستم کتاب مورد علاقمو بخونم اما وقتی با عشق با فرزندم حرف میزنم واو به چشمام زل میزنه زیباترین متن های عاشقانه روتو عمق نگاهعش میخونم

خیلی وقته ....

همه این خیلی وقتی هاروبا یک لبخند کودکم عوض نمیکنم

دلم ضعف میرود برای دنیای مادری دنیایی که منعلق به خودت نیستی همه جا حضور کسی را احساس میکنی

که اقدر بی پناه است که اغوش تو ارامش میکند

انقدر کوچک است که دستهای تو هدایتش میکند

انقدر ضعیف است که  شیره جان تو پرورشش میدهد

مادری را دوست دارم چون به بودنم معنا میدهد

چون ارزشم را به رخم میکشد ویادم میدهد هزار بار بگویم جانم کم است ب رای شنیدن مادر از امانت خدایم

مادری را دوست دارم هر چند در اینه خودم را نمی بینم ان زن خسته ژولیده وکم خواب تنها وقتی میشناسم در قاب ایینه که دستهای فرشته ای به گردنم گره میخوردوبا خنده ازمن میخواهد که عکسی دونفره بگیریم

وانوقت است که من زیبا می شوم وزیباترین ژست دونفره رادر قاب اینه حک میکنیم

مادریم راخیلی دوست دارم

پسندها (1)

نظرات (0)