ویداویدا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره

تولدتمام زندگیم

بدخوابی ویداجونم

عشقم نفسم  امروز 93/11/10 و93/11/11 است شب خیلی بد می خوابیدی وتا صبح 7-8 بار بیدار شدی وهمش هم می گفتی پای باباوحید کلا بعد از 2 سالگیت خیلی شبها بد می خوابی  نمی دونم چی شده ولی از خدا می خوام هرچه زودتر خوب بشه این حالت الهی امین        ...
15 بهمن 1393

سوختگی روی پای ویداجونی

عزیزم نفسم امروز 93/11/3 است روزجمعه مامانی رفته بود قاین عروسی تکتم دخترخاله من  من بابابزرگو خونه ناهار دعوت کردم سفره که پخن شد من رفتم قاشق بیارم شما هم سریع بلند شدی وپای نازت خورد به قابلمه داغ زدی زیر گریه اینقدر گریه کردی وهمش میگفتی باباوحید بگیره زیر شیراب سرد اصلا نمی ذاشتی کرم سوختگی به پات بزنم الهی بمیرم تاول بزرگی زده بود پات خیلی گریه میکردی بهت دیفن دادم خوابیدی وقتی بیدارشدی خوشبختانه دیگه سوزش نداشت الهی که من فدات بشم وازخدا میخوام همیشه ساتم باشی الهی امین   ...
15 بهمن 1393

تولد 2 سالگی ویداجون

زندگی من دنیای من ویدای من   نبض زمان میتپید دلش گواهی میداد اتفاقی می افتد اتفاقی خوب واین اتفاق دوسال پیش درتاریخ 93/10/16 ساعت 3/15 عصر در بیمارستان مهر مشهد اتفاق  افتاد این اتفاق خوب زندگی من را زیر ورو کرد چه اتفاق خوبی تورا زمانه به من داد وتو بهترین هدیه خدایی بهتر ازتو چه دخترم مونسم دنیایم عشقم امروز 93/10/11 است وتولد شمارو 6 روز زودتر به خاطر رفتن عمت به تهران زودتر وبا تولد ملینا یک شب خونه مامان بزرگ گرفتیم چه شب خوبی بود به شما که خیلی خوش گذشت مخصوصا وقتی می خواستی شمع و فوت کنی الهی که من فدات بشم نفسم الهی که صد صال زنده باشی وسالم ومن بتونم واست تولد بگیرم امین ...
17 دی 1393

ابریزش بینی ویداجون

عزیزم عشقم امروز 93/10/07 است وشما ازصبح ابریزش بینی داشتی وعطسه میکردی ترسیدم که ادامه پیداکنه واست زادی تن شروع کردم خوشبختانه بهترشدی الهی شکرت ازخدا می خوام که همیشه سالم وسلامت وشاداب باشی وهیچ وقت مریض نشی    ...
17 دی 1393

دومین اتلیه رفتن ویدای من

عزیزم خانومم امروز 93/10/06 است وعصر ساعت 7 بابابایی بردیمت اتلیه گلرخ تا واسه دومین سال تولدت ازت عکس بگیریم خانومی که ازت عکس گرفت خیلی خوش برخورد بود ولی جنابعالی اصلا نمی ذاشتی ازت عکس بگیره ای شیطون بالاخره باهر زحمتی شد چندتا عکس ازت گرفت منم 7 تا عکس 16/21 انتخاب کردم قرارشد این 7تا عکسو بذاره رو شاسی متالیک 50/70 واسه 11 دی هم گفت اماده میشه اا دی که تحویل گرفتیم چقدر زیبا شده بود الهی که من قربونت برم نفسم              ...
17 دی 1393

دومین ارایشگاه رفتن ویداجونی

سلام عشقم سلام جونم امروز 93/10/04 است ظهر که من از سرکاراومدم شما با مامان بزرگ خونه عمه مژگان بودی یک ارایشگر خانوم اومده بود خونه عمه وموهای مامان بزرگ داشت کوتاه میکرد شما داشتی نگاه میکردی من بهت گفتم ببین مامان بزرگ چقدر خوشگل شده شما هم تشویق شدی رفتی بغل مامان بزرگ خانوم موهاتو واسه دومین بار کوتاه کرد چقدر دخمل خوبی بودی اصلا تکون نخوردی وقتی تموم شد یه قرص ماه شده بودی الهی  که من فدات بشم خانوم گلی          ...
17 دی 1393

شب یلدا 93

دخترگلم امروز 30 اذر93 است وسب چله همگی خونه مامان اصدقی دعوت بودیمهمه بودند عمه عمو مجید عمواحسان خاله صدیق ایمان احسان خاله عطیه با بچه هاش دایی علی رونیکا شایلین خیلی بهمون خوش گذشت دست مامان اصدقی هم درد نکنه انشا اله همیشه سایشون رو سرهمه باشه که هرسال مارو دور هم جمع میکنن شما خانوم گلم خیلی بهت خوش گذشت کلی با بچه ها بازی کردی انشا اله همیشه بخندی وشاد باشی مامان جون       ...
30 آذر 1393

23ماهگی ویداجون

دنیای من ویدای من امروز ۹۳/۹/۱۶است وشماخانوم گلی ۲۳ماهه شده هرروز که میگذره خانوم وخانومتر میشی وعزیز وعزیزتر دیگه شیرین شدی وباشیرین کاریات وجمله گفتنای زیبات به خونمون رنگ وبوی دیگه دادی الهی که همیشه بخندی وشاد وسالم باشی الهی که من فذات بشم نازنینم   ...
23 آذر 1393