ویداویدا، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

تولدتمام زندگیم

5روزگی ویداجونم

  اینم 5روزگی ویداجون الهی فدای مچای بستت بشم مامانی یه وقت خسیس نسی  امشب همه اونایی که دوست داشتن واست کادوآوردن توهم از همشون تشکرکردی دست همشون دردنکنه!!!!   ...
5 خرداد 1393

تولدیک ماهکی دخملمون

  زندگی مامانی ! امروز16بهمنه وتونانازمن 1ماهه شدی  یک ماه پیش بودمثل امروز که بابایی ساعت 7صبح رفت بیمارستان مهر،توکوهسنگی که وقت بگیره  بعدمامانی ومن ودایی ساعت 9رفتیم بیمارستان اونجا بعدازیکسری ویزیت من بستری شدم تا اینکه دکترترک زاده ساعت 15:10 منوبرداتاق عمل تاتوتنها دلیل زندگیم پا به این دنیا بذاریوجای گرم ونرمتورهاکنی وبیای پیش ما ساعت 18:15بودکه بهوش اومدم و تونفس من توبغلم بودی...     آخ نمی دونی چه لحظه به یادموندنی بودتوروحس کردن ودراغوش گرفتن خداونداازت ممنونم    ...
5 خرداد 1393

واکسن 2ماهگی ویداجونم

  عزیزنازم امروزنوبت واکسن 2ماهگیته  من مامان بزرگ عمت توروبردیم مرکزبهداشت دانش اموز  اول قدووزنتوگرفتن  قد:57 وزن:4.350 دورسر:38   بعدماروفرستادن پیش یک خانم بداخلاقی که به 2تاپات واکسن زد توهم چنان جیغی زدی که بنددلم پاره شدالهی مامان بمیره که گریه هاتونبینه   ...
5 خرداد 1393

تولد3ماهگی نفسم

  عزیزدلم امروز16فروردینه وتوگلم 3ماهه شدی وای که چه زودمیگذره امروزعمواحسانت رفت تهران سرکار موقعی که میخواست بره ماچت کردگفت مواظبش باشین توهم گفتی توهم مواظب خودت باش عمویی، موفق باشی، زودم برگرد. عزیزدلم فصل بهاره همه چی نوشده دل مامانی هم واست نوشده نبض وتپش زندگیم       ...
5 خرداد 1393

روزمامانی

  تقدیم به مامانی ویداجون که اولین سالیه که مادرشدن روتجربه میکنه  درستایش مادر:مادرتوپروانه دشت ایثاری شمع فروزان محفل مایی توعطرخوش بوی همه گلهایی  درژرفای دیدکانت رودی ازمحبت موج میزندودستان مهربانت سهمی ازسخاوت افتاب دارد توچون دریای بی دریغ پایان نداری توزمزمه رچه محبتی عطرهرچه رازی زلال هرچه عشقی  توبلورشفاف خلوصی من لطافت نسیم سپیدی سپیده نستوهی کوه وصداقت ایینه رادرتومی نگرم  توبه راستی شکوهمندترین واژه شگرف افرینشی    مامان جونم خیلی دوست داریم (ویداوبابایی) ...
5 خرداد 1393

واکسن 4ماهگی ویداجونم

    وباباجون مامان جونا دخترگلم عروسکم امروزنوبت واکسن 4ماهگیته من ت رفتیم پایگاه بهداشتی دانش اموزطبق معمول بابات سرکاربود اول قدووزنتوگرفتن  قد:60 وزن:5.200 دورسر:40   خانمی که این کارروکردگفت همه چیزشماخانومی پایینترازنرماله منم خیلی ناراحت شدم گفت بایدواستون غذامثل فرنی وحریره بادوموشروع کنم  بعدنوبت واکسنت رسیداین دفعه هم خانوم قبلی بودیککم خوش اخلاق ترشده بود یک واکسن زدبه رون پای چپت چه جیغی زدی الهی من بمیرم گریه توخانوم طلارونبینم بعدم بهت یک قطره فلج اطفال داد توماشین توبغل مامان جون خوابت بردیک ساعتی خوا...
5 خرداد 1393