ویداویدا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره

تولدتمام زندگیم

تب کردن ویداجون

1393/3/5 11:27
نویسنده : مامانی
182 بازدید
اشتراک گذاری

نیست درجهان من ویدای من

امروز27/6/92است وتوگلم ازصبح که بیدارشدی  حال نداشتی ساعت 2ظهربودکه دیدم بدنت داغ شده وتب کردی به خانم دکتربهمنی زنگ زدم گفت بهت قطره استامینوفن  بدم واگرتبت بالا رفت پاشویت کنم .به توگلم قطره دادم وشما نازنینم خوابیدی. عصرساعت 7دیدم تبت خیلی بالارفته لپای خوشگلت گل انداخته بود.niniweblog.com

حسابی دست وپامو بابابایی گم کردیم سریع با بابایی بردیمت درمانگاه چمران دکترهم بهت ایبوپروفن داد هم شیاف استامینوفن .اومدم خونه تبت  بهترشده بودولی بازدوباره ساعت 11شب دوباره تبت بالا رفت به دکترزاهدی (پسرخاله بابایی) زنگ زدم گفت شیاف بذارم وقطره هم بدم .مامان بزرگ وبابابزرگ وخاله فریبا هم خونه بودند . مامان بزرگ شب موند پیش شما وپاشویت کرد درضمن ازصبح هیچیم نخوردی گلم بعدازپاشویه کمی غرغر کردی وخوابت برد.ساعت 9 صبح باگریه بیدارشدی تب داشتی بهت قطره دادم بعدازخوردن دستات شروع به لرزیدن کردخیلی خیلی ترسیدم گلم مامان جون بغلت کرد بهترشدی ولی خیلی گریه کردی ساعت 12بودکه تبت بهترنشد بهت شربت ایبوپروفن دادم شیاف هم گذاشتم یکم بهترشدی عصردوباره نوبت بعدی شربتت روکه دادبابایی بعداز خوردنش بالا اوردی بازم خیلی ترسیدم بعد دوباره خوابیدی وقتی بیدارشدی این بارخیلی بالا اوردی اینقدر من وبابایی ترسیدیم که سریعامن وبابایی ومامان جون وعمه مژگان توروبردیم کلینیک سلامت کودک تووکیل اباد.اونجا اینقدربیحال بودی که توبغل عمه چرت میزدی من خیلی ترسیده بودم تعجبواسه همین یه اقایی نوبت خودشو دادبه ماوتوروبردم پیش دکترمعاینت که کرد یه امپول b6داددوپاکت ors ودوkidilactو10 قرص دمیترون  امپولو اونجازدی الهی من بمیرم خیلی گریه کردی بعدبهت بعداز45دقیقه orsدادندگفتنداگه خوردوبالا نیاوردنیازبه سرم نداری .بهت باهزاربدبختی 20سی سی دادیم اوردیمت خونه خوشبختانه بالا نیاوردی ولی شب خیلی بیقراربودی که مجبورشدیم بعدازخوردن قطره استامینوفن دیفن هیدرامین دادم .ساعت 6.5صبح بود که خوشبختانه خوابت بردساعت 9 بیدارکه شدی الحمدلله تب نداشتی خداروشکر میکنم ولی ازخدای بزرگ خواهش میکنم دیگه این کوچولوی نازنین منومریض نکنه. بچم این ٢-٣روزهیچی نخورد ،بی اشتها بود.تازه اب بدن هم ازدست دادولی بازم خدای مهربونوشاکرم ای خدای مهربون ازت میخوام هیچ وقت ویدامو دیگه مریض نکنی ویداجونم توعشقمی عزیزم .تاعصرحالت بدنبود امابعدازظهرکمی پژمرده شده بودی کمی تب کردی بهت قطره اسنامینوفن دادم شب خیلی موقع خوابت گریه کردیniniweblog.com همش لثه هاتومی خاروندی لثه گیرتودادم بهت گذاشتی تودهنت کمی آرومترشدی. ولی باز هم بهت دیفن هیدرامین دادیم کمی غرغرکردی ولی خوابت برد. صبح ساعت7تب کردی دوباره بهت استامینوفن دادم خداروشکرتبت بهترشدعصراسهالت شروع شدروزبعداسهال خونی داشتی که ظهربابایی اومدبامامان جون  بردیمت مطب دکترشاه فرهت. اماپشت شیشه زده بودکه دکتراز31/6لغآیت 2/7نیست من خیلی ازاسهال خونی شماترسیده بودم عصرساعت 5 بردیمت مطب دکترفرساد.دکترفرسادکتربابایی هم بوده گفت برای اسهال خونی بایدآنتی بیوتیک بخوری . بهت سفکسیم دادکه هر12 ساعت 2سی سی بخوری گلم ما هم ازشبش واست شروع کردیم الهی مامانی برات بمیره که کوچولوبودی کوچولوترشدی ولی بازهم خداروشکرمی کنم 

niniweblog.com

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)