ویداویدا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره

تولدتمام زندگیم

سومین روز مدرسه

دختر ناز من امروز 3/7/98 است من صبح رفتم سر کار شما با باباوحید رفتی مدرسه با بابابزرگ برگشتی امروز خانم ارجمند پی ام داده بود دستای ویداجون ضعیفه وباید باشما مهارت دست ورزی کار بشه   دوست دارم مینیاتور من      ...
12 مهر 1398

دومین روز مدرسه

عشق من امید من امروز 2/7/98 است روز سختی بود در مدرسه دوتا از بچه ها گریه میکردند وخانم موسوی صداشو بلند کرد در ضمن من روزهای 31 شهریور و اول ودوم مهر را مرخصی گرفته بودم دوست دارم مامانم 
12 مهر 1398

اول مهر ( اولین روز مدرسه )

زندگی من همه دنیای من اول مهر 98 هم از راه رسید اولین سال رفتن شما به مدرسه اولین سال تحولی بزرگ در زندگی شما  امروز با باباوحید مامانی وبابابزرگ رفتیم مدرسه شما ساعت 7.30 صبح دختر کوچولوی زیبای من امروز  رفته مدرسه قربونت برم من اخه تو کی انقدر بزرگ شدی اولین روز مدرسه رفتنت مبارک باشه دختر کوچولوی من اولین روز مدرست پر از تلاطم های عاطفی است امروز واسه اولین بار از اغوش من دور شدی وچند ساعتی از روزش را درجایی به نام مدرسه گذروندی امروز غلاوه بر هیجان هم نگران بودم هم پر از ترس ولی کودکی عجب زیباست روزهایی که تنها دغدغه ستاره باران شدن دفتر مشق است نه بی ستاره بودن شب بوی مداد رنگی پر از تصمیم کبری روزهای پر از دوبار نوشتن ...
12 مهر 1398

جشن شکوفه ها

تموم هستی من تک گل باغ امید من امروز 31/6/98 است روز جشن شکوفه های کلاس اولی عشق من امروز ساعت 9 صبح بردمت دبستان بعثت جشن بود واسه شما کلاس اولی های زیبا وکوچولو  امروز روز فوق العاده عجیبی بود هم واسه من هم واسه شما لباس فرم مدرسه شما رو که می پوشیدم عجیب دلم گرفت شما هم به همراه من گریه کردی که حتی در عکسهایت هم پیداست امروز احساس بسیار عجیبی داشتم دل کندن از تو وورود به مرحله جدیدی از زندگیت وبیرون رفتن اجباری تو از خونه برایم بسیار سخت بود دیگر روزهای اختیار رفتن به مهد روزهای ازادانه لباس پوشیدن ووقت ازادت صبح خوابیدن هایت تا ساعت 10 دیر خوابیدن های شبانه ات همه وهمه تمام شده بود دریچه جدیدی از زندگی به رویت باز شده بود که بسیار...
12 مهر 1398

رفتن به حرم

دختر گلم امید من امروز 29/6/98 است وبه خاطر اولین سال رفتن شما به مدرسه شب با مامانی وبابابزرگ رفتیم حرم چقدر هم من هم مامامانی هم خود شمای نفس احساساتی شده بودیم اونجا از امام رضا خیلی کمک خواستم که همیشه مراقبت باشه وهیچ وقت تنهات نذاره امین   عشقم دوست دارم 
12 مهر 1398

گرفتن لباس فرم ورزشی

دنیای من ویدای من همه وجود من امروز 26/6/98 است صبح در دبستان بعثت جلسه اشنایی با معلمتون بود بعد از جلسه رفتم مزون الدورادو لباس ورزشی ودو عدد مقنعه تورا گرفتم الهی من دورت بگردم که برای اولین بار میخوای پوشش سر داشته باشی   دوست دارم نفسم 
12 مهر 1398

جلسه مدرسه بعثت

دنیای من ویدای من امروز 26/6/98 است امروز روز جلسه در دبستان بعثت واسه مامانا واشنایی با معلمتون بود مدرسه شما در خیابان فارغ التحصیلان 5 به مدیریت خانم خالویی ومعاونت خانم موسوی و معلم بسیار خوب ومهربونت سر کار خانم منصوره ارجمند بود از ساعت 11 تا 1.30 جلسه داشتیم وبا همه چی اشنا شدیم   دوست دارم نفسم 
5 مهر 1398