ویداویدا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره

تولدتمام زندگیم

42ماهگی خانوم گلم

ویدای من همه دنیای من توکه باشی بس است مگرمن جز نفس چه میخواهم عزیزم عاشقانه هایم تمامی ندارند وقتی تو بهترین اتفاق زندگی من هستی من از خداچیزی نمی خوام همین که تورودارم کافیه زندگی من یعنی  همین که تو باشی ومن دیوانه وار دوستت داشته باشم  دوستت دارم دخترم 42 ماهگیت یعنی 3ونیم سا لگیت مبارک عزیزم     ...
11 تير 1395

امدن بار دوم

امروز95/04/01 است بابا وحید دوباره شیفتش عوض شد وصبح کار شد ودوباره فریده خانوم اومد سری پیش 11 روز بود پیش خانوم گلم این سری 10روز الهی قربونت بشم مامان این بار واسه اومدن فریده خانم بیقراری میکردی الهی بمیرم من مامان جون حتما واست جبران میکنم  درتاریخ 94/04/08 برای اومدن فریده خانم خیلی صبحش گریه کردی الهی فدات شم فهمیده من ...
11 تير 1395

41 ماهگی نفسم

توبامنی هرجابرم مهرتوبندجونمه عشقت نمیره ازسرم توپوست واستخونمه ویدای من اغوشت نه ییلاق است نه قشلاق اغوشت چهار فصل است تو تمام ارزوهای منی که بینهایت دوستت دارم توزیباترین ارزوی منی من ان قدر دوستت دارم که عشق به استقبا لم می اید وقتی با توام انگار توبهشتم دنیای من خانومی من ویداجونم دوستت دارم هوارتا ۴۱ماهگی ات مبارک ...
30 خرداد 1395

تحولی جدید وبزرگ درزندگی ویداجونم (امدن فریده خانم برای باراول)

نازنینم دختر گلم از اول خرداد95 به علت عوض شدن شیفت بابا به صبح ونبودن مامانی وباتوجه به اتفاقات قبلی مامان بزرگت به فریده خانم گفته بود که بیاد پیش تو وشما نازنینو نگه داره الهی بمیرم روز اول که مامان بزرگت بود ولی روز دوم صبح بیدار شدی وکلی گریه کردی که مامان نرو سرکار الهی بمیرم که مامان کارمندی داری باور کن اون روز خیلی به من سخت گذشت خیلی کلافه بودم ولی چاره چی بود مامان جونم خواهش میکنم منو بابت این کارا کارمند بودنم ببخش  مطمین باش وتصمیم گرفتم خیلی جدی زمانی که خونه هستم ثانیه ای ازت دور نباشم چون خیلی دوست دارم تو همه دنیای منی از خدای بزرگ می خوام که هیچ وقت مریض نشی وخودت مراقبت باشه اله...
13 خرداد 1395

یک شب خوب درطرقبه

دنیای من ویداجونم امروز 95/02/25 است شب باخاله فریبا وفرامرز رفتیم شام رستوران قنات طرقبه خوشبختانه بهت خیلی خوش گذشت خداروشکر امیدوارم همیشه شاد باشی عزیزدلم  دوست دارم هوارتا ...
13 خرداد 1395

40ماهگی نفسم

ازروزی که صدایت دروجودم طنین اندازشد شتاب تپیدن قلبم روبه فزونی گرفت امروزثانیه ها نام تورافریادمیزنند ومن دراوج عشق خودرادرپستوی زمان تنهاحس نمی کنم ویدای من دنیای من 16 اردیبهشت95 مصادف با سه سال و4 ماهگیت مبارک دوستت دارم عشقم نفسم امیدم دنیایم همه زندگیم خوب باش وخوب بمان عاشقتم سلامتیت راهمیشه از خدای منان خواستارم   الهی من قربون همه ژست گرفتنات بشم عمرم ...
27 ارديبهشت 1395

روزپدر

بابایی روزت مبارک  تمام عشق تمام زمان تمام زمین تمام شعرمن واشکهای مختصرم تمام انچه که باید تمام انچه که نیست برای خوبترین واژه جهانم پدرم نام زیبای پدر باسیم وزربایدنوشت خوب وعالی باعیاری معتبربایدنوشت برکت نان ونمک ازهمت والای اوست این چنین گویم که نامش تاج سرباید نوشت روزت مبارک بهترین بابای دنیا ...
3 ارديبهشت 1395

روز ازمایشگاه

مامان عزیزم روز علوم ازمایشگاهی مبارک کاش الایزا میتونست تعدادکمپلکسهای بین قلب من وتو رابشمارد که بدونی چقدر دوست دارم به اندازه همه دنیا دوست دارم ویدا وبابایی   ...
3 ارديبهشت 1395

سفربه قاین

امروز 95/1/23 است به علت مرگ ناگهانی وناباورانه دایی بزرگه راهی قاین شدیم ساعت 9 شب رسیدیم رفتیم خونه عمه صغری تا جمعه یعنی 95/1/27 قاین بودیم برگشتن با بی بی سعادت اومدیم که تا اخر ماه صبحها با شما دختر گلم باشه دست بی بی سعادت درد نکنه شب 95/1/30با بی بی سعادت رفتیم پیتزا هما بهت خیلی خوس گذشت امیدوارم همیشه شاد وسرحال وسالم باشی عشقم   ...
3 ارديبهشت 1395

تب کردن ویداجون

امروز 95/1/15 است صبح که من سرکار بودم وبا بابا بودی از خواب که  بیدارشدی گفتی دلم درد میکنه تبم داشتی ظهر اومدم همچنان بیقرار بودی بابارفت سرکار یک ساعت خوابیدی یکدفعه بیدار شدی با تب شدید ودل درد خیلی بیقرار بودی ترسیدم به بابا زنگ زدم ازسرکار اومد بردیمت دکتر شب خیلی تب داشتی استامینوفن هر 4ساعت میدادم وپاشویتم کردم تا روزبعد عصر همچنان تب داشتی الهی من بمیرم ای خدای مهربون هیچ وقت دخملمو مریض نکن دیگه امین  
3 ارديبهشت 1395