ویداویدا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 16 روز سن داره

تولدتمام زندگیم

نه ماهگی ویداجون

سلا م  ع ز سلام عزیزم سلام نفسم این اخرین تولد تک رقمیته وازماه دیگه درپناه خداماه گردات میشه دورقمی واحتمالا شیطونیات بیست رقمی  عزیزم درسینه خیزرفتن که یه پازبل خان شدی وهمه جاهستی ویک لحظه نمیشه ازت غافل بودوتنهات گذاشت کم کم داری چهاردست وپامیری دوتادستتو بایه پامیبری بالا ولی یهوتلپی میخوری زمین دوست داری یکی همش باتوبازی کنه مخصوصابابایی بالباس پوشیدنم اصلا میونه خوبی نداری امروز رفتم کلی واست لباس خریدم گلم طبق معمول وزنتم که همچنان کمه  وکوچولویی ولی دوستت شایلین جون که فقط 5روز ازت بزرگتره کلی وزنش ازشمابیشتره یه خورده ازش یادبگیرروز15 مهربردنش چکاپ ...
5 خرداد 1393

بیقراری ویداجون

دخترنازنینم امروز14/7/92است وتوسوگلی من ازساعت 12:30شب شروع کردی به بیقراری بعدهم خیلی گریه کردی که به هق هق کردن افتادی الهی مامان بمیره واسه اون دونه های اشکت مامانی اصلا دوست ندارم اشکاتوببینم نمیدونم چت شده بود ا لبته سه شب پیش هم بیقراری میکردی ولی به شدت امشب نبود ،امشب ودیشب مجبورشدم بهت نیم سی سی دیفن هیدرامین بدم که آرومتربشی .بعدازخوردن دیفن من وبابایی تابت دادیم یکم توتابت غرغرکردی ولی دیفن اثرکردوتونازنین من خوابیدی .امشب شب شهادت امام جوادم هست امام رضا رو به جون جوادش امشب قسم میدم که توعزیز دلموهمیشه سالم نگه داره ومحافظت باشه .اخه امام رضاجوادشو خیلی دوست داره واگه ضامن اهو روجون جواد...
5 خرداد 1393

تب کردن ویداجون

نیست درجهان من ویدای من امروز27/6/92است وتوگلم ازصبح که بیدارشدی  حال نداشتی ساعت 2ظهربودکه دیدم بدنت داغ شده وتب کردی به خانم دکتربهمنی زنگ زدم گفت بهت قطره استامینوفن  بدم واگرتبت بالا رفت پاشویت کنم .به توگلم قطره دادم وشما نازنینم خوابیدی. عصرساعت 7دیدم تبت خیلی بالارفته لپای خوشگلت گل انداخته بود. حسابی دست وپامو بابابایی گم کردیم سریع با بابایی بردیمت درمانگاه چمران دکترهم بهت ایبوپروفن داد هم شیاف استامینوفن .اومدم خونه تبت  بهترشده بودولی بازدوباره ساعت 11شب دوباره تبت بالا رفت به دکترزاهدی (پسرخاله بابایی) زنگ زدم گفت شیاف بذارم وقطره هم بدم .مامان بزرگ وبابابزرگ وخاله فریبا هم خونه بودند . مام...
5 خرداد 1393

اولین بابا گفتن ویداجون

عزیزترازجونم ویداجونم امروز21مرداد92است وشما7ماه و5روزداری امروزبرای اولین بارکلمه بابا روبه طور واضح گفتی ومن کلی ذوق کردم تو نمیدونی که گفتن این کلمه چه دنیایی به من دادبرای بابایی این کلمه خیلی قشنگ وبه یادماندنیه اما ما بیصبرانه منتظر گفتن کلمه مامان ازاون لبای خوشگلت هستیم اخه مادرشدن خیلی سعادت میخواد ماباباها این روزا درگیرمشغله های زندگی بیشتراز مامانا شدیم وکمتروقتمونوصرف شما عزیزا می کنیم ولی ماماما تموم  زندگیشونو صرف شماها میکنن  به امیدروزی که شماگل خانوم قدردان زحمتا ومحبتهای بیدریغ مامانیت باشی (بابایی)   ...
5 خرداد 1393

خون امدن زبان ویداجون

قشنگم امروز16شهریوره صبح که ازخواب بیدارشدی بازم طبق معمول شیطونی میکردی یه دندون خوشگلم که داری داشتی بازی میکردی که یکدفعه افتادی روی دهنت وزبونتو با اون دندون خوشگلت گازگرفتی وخونیش کردی گریه گردی خیلی از زبونت خون اومد که مجبورشدیم من وبابایی با خاله فریبا ببریمت دکتر الهی من بمیرم دکترگفت فقط شما خانومی شیطون باید بخوابی که خونش بندبیاد اومدیم خونه خوشبختانه بعدازخوابت خونش بنداومده بودبازم خداروشکر می کنم که اسیب دیگه ای ندیدی    ...
3 خرداد 1393

روزدخترمبارک

fبانویم صومه علیهم السلام میلادت نوربه چشمهایم می پاشد وسروربه دلها ورایحه بهشتی ات مشام دل راباعطرخوش حضورمی نوازدمیلادت مبارک   دخترقشنگ من شیدای من نه ماه انتظاربرای دیدنت سخت بوداما وقتی به دنیآمدی همان چیزی بودی که درذهن می پروراندم صورت کامل قشنگ وچشمانی کاملا باز ونگاهی کنجکاو وپرازجست وجومی دانستم که توبیقرارترازمابودی که نه ماه درانتظاردیدن ما بودی روزت میارک گلم (من وبابایی)    ...
3 خرداد 1393

دراوردن اولین مروارید دهان ویداجون

نفسم زندگی من امروزاول شهریور92است وتونوگل زندگی من وبابایی اولین مروارید دهان کوچولوت نمایان شد چقدر ذوق کردیم ازچندروزقبل خیلی بیقراری میکردی وما علتشو پیدانمیکردیم تا اینکه صبج اول شهریور مامانی متوجه یک مروادیدکوچولو پربهاشد الهی قربون توبشم    ...
3 خرداد 1393

7ماهگی ویداجون

عزیز دلم دخترگلم امروز16/5/92وتونازنینم 7ماهت تموم شدوای چقدرزودمیگذره    من وبابایی باشماخانوم گل ساعت 2رفتیم پیش دکترت شاه فرهت    طبق معمول شماوزنت خیلی پایین بود وزن:5.560 دکترگفت بهش غذابیشت ر بدین میوه بدین اب میوه خرما  بستنی تاشمانفسی وزن بگیرین ولی گفت که دخترتون بازیگوشه کم خوابه توانمندشده    الهی فدات بشم تموم هستی مامانی    ...
3 خرداد 1393